۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

سفری به کلاردشت

سفری به کلار دشت



کلار دشت شهری که نیازی به معرفی ندارد نگینی است 120کیلومتر مربعی به سان مخملی سبز , لطیف , زیبا با آب و هوایی روحنواز در سلیه سار قله علم کوه ,کوه تخت سلیمان با یخچالهای طبیعی چند میلیون ساله درارتفاع 1250متری و مشرف به جنگلهای عباس آباد با درختان سرسبز , بلند و کشیده و پر پشت با سایه سارهای دل نواز که منتهی می شود به دریای خزر. این میانه بودن بین کوه و دریا دلیلی است بر درخشندگی کلار دشت بر شانه های البرز . از جنوب به کوه تخت سلیمان ازشمال به عباس اباد و دریای خزر از شرق به چالوس و نوشهر ازغرب به قزوین والموت متصل است .


طبیعت زیبا ودل نشینش باعث سرازیر شدن جمعیت بیشماری ازسراسر ایران زمین به این منطقه شده تا دمی ازعمر خود رابه دور از هیاهوی سرسام اور زندگی شهری در دامان علم کوه به سربرند و روحیه ای تازه کنند و تنی هم به آب دریای خزر زنند .


اما این انسان این دانا چه می کند با خود هر جا که می روی نشانه انسان بودن که همی معنای آن دراین دوره عوض شده است را به راحتی می بینی . تولید زباله و رها کرده آ ن در دامان طبیعت , شکستن و سوختن درختان , آتشسوزی و بر جای گزاردن هیمه های نیم سوخته و ... هنجار شده است و نشان آدمیت.


این انسان این دانا چه می کند با خود صحبها به جای شنیدن صدای چهچه بلبلان و قناریها و چکاوکها با صدای ناهنجار سنگ شکنها که گرده کوه را سوراخ سوراخ میکنند و راه را برای عقده های درونی سودجویان زمین خوار برای ویلا سازی هموار می کنند را می شنوی .زمین و جنگلها ی انبوه این منطقه همانند سایر منابع ایران زمین از دست سود جویان و زمین خواران در امان نبوده و لخت شده است عور برای ساختمان و ویلا سازی .


کوه کچل شده است و سفیدی زمین درسرسبزی کوه قهقه می زند از دردمی خندد به ما و ما نخواهیم فهمید چرا ویا خودمان را به نفهمیدن میزنیم اگر همین طور ادامه پیدا کند از بهشت کلار دشت چیز ی باقی نخواهد ماند به جز مجموعه ای از ویلاهایی با سقفهای رنگی بر گرده کوه .
ای انسان ای دانا زود دیر می شود تا دیر نشده به خود آ .






۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

سفری به سی سخت

شهری کوهستانی  در ۳۵ کیلومتری شمال غربی شهرستان یاسوج( مرکزاستان کهگیلویه و بویراحمد ) قرار دارد. این شهر مرکز شهرستان دنا ودر دامنه کوه بلند دنا با ارتفاعی بالغ بر 4400متر قرار دارد و همین همسایگی با این کوه سپید موی  جاذبه های گردشگری جالب و دیدنی با چشمه سارها , مراتع, گلزارهای چویل و آویشن را  برایش رقم زده است .ازجمله این جاذبه ها می توان به کوه گل-چشمه میشی-دشتک-بن رود و بندان و... اشاره نمود .این منطقه علاوه بر مناظر طبیعی دارای باغهای بسیار زیبای سیب , انگور, هلو و...است که از فراز تپه  های اطراف واقعا" دیدنی است. وجه تسمیه این محل به قول قدیمیها این چنین است که به هنگام عبور کیخسرو پادشاه از یاسوج کنونی به همراه سی نفر از دلیر مردان که بیژن سردار نامی نیز با ایشان بوده  شب را در محلی به نام کوه دان  استرحت نمود و فرادی آن روز کیخسرو در سی سخت  از افراد خود جداشدهاز عبور از سی سخت کیخسرو از یارانش جدا می شود. یاران کیخسرود رارتفاعات این منطقه با  برف و سرما و کولاک شدیه مواجه شده و براثر سرمای بیش از حد  از بین می روند.که  به یاد بیژن پهلوان نامی لشکر کیخسرو این محل را یعنی جایی که ۳۰ پهلوان سخت  از سرما و کولاک برف از دنیا رفته ان را سی سخت نامیده اند و روایتهای بسیار دیگر. عسهای از این منطقه.


چشمه میشی
چشمه میشی
باغ سیب
باغ سیب
چشمه میشی
باغ انگور
باغ انگور

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

آدرس جدید وبلاگ

درود بر دوستان خوبم
آدرس جدید من که صرفا" برای سروده هایم می باشد  به شرح زیر می باشد و تلاش می کنم که دراین وبلاگ به مطالب تاریخی و آشنایی با جاهای دیدنی ایران بپردازم .
http://www.iranshahr.persianblog.ir/

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

دلاویزترین شعر جهان

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم



که درآن


نرگس مست , عشق به دامان کبوتر می ریزد


شبنم صبح , به صداقت , پاکی میزند


بوسه به گلبرگ گل یاس سپید و


صبا هدیه دهد عطر دل انگیز ا ُمید






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم


که درآن


همه خلق خدا


عاری از هر بدی و شرک وریا


مهر بورزند به هم


دست محبت برآرند به دعا


فارغ از اینکه که هستیم و کجا


چه داریم زمال دنیا


به چه رنگیم و نژاد


پیرو دین که هستیم به دنیا و چه پرستیم






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم


که درآن






خلق مهر گدایی نکند


مهربانی را همچو باران به هم هدیه کنند


عشق بی منت معشوق


سرازیر شود بهر وجود


همه افتاده به درگاه خدا سر به سجود






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم


که درآن


گرمی مهر نسوزاند پر ِ پروانه ,


نکاهد تن ِ شمع


ناله بلبل از دوری گل


شود


چهچهه شوق وصال اندر بستان






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم


که درآن






آهوی ختن نَرَمد از نعره شیر


خرامان , قدمی بردارد و


اندام ظریفش به یکباره نخورد تیر






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم


که درآن






یک با یک برابر باشد


اگر انسان واحد یک باشد


این تساوی


به ریاضی به انسانی


یک تساوی باشد






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم


که درآن






انسان نه به ظاهر بلکه


به باطن انسان باشد و


جوانمردی و مهر سر لوحه کارش باشد


نیک پندارد و


گفتارش نیک


و کند رفتاری


در نظر خلق خدا باشد نیک






من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گردم گرچه سخت است ولی میگردم


















۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

سفری به یزد

یزد ریشه در یسن، یشت و یا یزش، به معنای ستایش و نیایش در زبان فارسی میانه دارد. یزد از یزدان به معنی پاک و مقدس و به معنی ذات خداوند نیز می تواند گرفته شده باشد.نام کنونی استان و این شهر یادگاری است از دوره ساسانی، و می توان آن را شهر آفریننده خوبی ها و پاکی ها وشهر خدا دانست. خرداد ماه سال جاری سفری داشتم به یزد یکی از بزرگترین شهر های خشتی دنیا با تاقهای ضربی و بادگیرهای بلند , اتشکده و میدانها, بازارهای قدیمی بیش از 300الی500 سال , رستورانها و قهوه خانه های ساخته شده به روش سنتی و با صفا .

تعدادی عکس از جاهای قدیم این شهر گرفته ام که برای شما دوستان عزیر می اورم:


 

آتشکده

 


آتشکده
آتشکده
آتشکده


حمام خان


حمام خان


حمام خان



مسجد جامع
مسجد جامع

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

مادر

به مناسبت روز مادر این سروده را به تمام مادران دنیا بویژه مادرم تقدیم می کنم


شبان گاهان كه هر كس بر سرير خواب سرميسايند
منم بيدار ؛ منم هوشيار
منم افتاده در بستر
وتنهايي رفيق نيمه شبهايم
خاطرات تلخ وشيرينم , بدوراز تير صيادان
پرپرواز بگشوده
خلوتگاه مرداب دلم را
به نور خود صفایی داد
به روی پرده ذهنم نمایان شد
نمایی تيره وروشن
زسيمايت تو اي مادر
و آن چهرت كه روزي بود برگ گل
خزان بي مروت ؛برد با خود
بهار آن گلستان را
وبعد از آن ؛ زمستان درپيش
با بارش اشكان زمژگانت
تو ای مادر
تو فرزند پروردي
كه بيني قد سروش در هجوم باد وبارانها
ميوه اش چيني و كام دل شيرين بگرداني ز وي
تو فرزند پروردي كه روزي عصايت شود
ستوني شود بهر آن خيمگاه دلت
درختي شود پر ثمر و سايه كند بر سرت
نشيني به زير درخت تنت
زدايي همه گرد و خاك از رخت
بياسايي و رهاني همه خستگي از تنت
ولي افسوس مادر
من اين فرزند نا لايق تورا هستم
بدوراز حس فرزندي
بدور حس احساست
شرم بادم :
سخنهایت , به جان ودل ندادم گوش
شكوه واژه هاي عشق چشمانت نفهميدم
آن نيم آنكه خواهي نيم
من بي مروت ؛ من ناسپاس
ندانستم به مويي قدر آن همه زحمتت
نبودم عصايت عصا
نبودم درختت پناه
نبودم كسي شناسد همه قدر تو، انهمه مهر تو
مادرم:
فرزند تو با اينهمه دارد دلي ،دريا دلي
وسعش زياد ،بي انتها
از درد وغم نا منتها
موج خروش بحر او
باشد همه اندوه وغم
اندوه ودرد نه بهر خود
مادر من
اندوه من
درد همه آدم بود
درد همه عالم بود
سيل خروش بحر دل بر ساحل بيمار من
فرسوده كرده اين تنم
كرده نحيف ولاغرم،ازپا دراورده تنم
هر روز از روز دگر ،رسواترم شايد كند
مادر من ،
هر شب منم همراه تو در بستر بيداريم
باشد كه تو راضي شوي ، برصفحه روياييم
بر پرده افكار من
آنگاه فرستي سوي من ،راضي شدن ،خندان لبت
از عمق دل با كفتر افكارمن

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

عمر خیام

بیست و هشتم اردیبهشت زاد  روز حکیم عمر خیام ستاره شناس ,ستاره شناس ,ریاضی دان,فیلسوف و شاعر قرن پنجم و ششم بر تمام ایرانیان مهرورزو پاکنهاد خجسته باد.

شاعری که با الهام از ستاره های آسمان و معادلات جبری , فیلسوفانه  رباعی های سروده است که آوازه آن از مرزهای ایران گذشته و در جان و دل جهانیان نشسته و بر سینه آنان نقش بسته است.
خیام , حسن صباح و خواجه نظام الملک سه یار دبستانی بودند . خیام شاعری  شد اندیشمند و پر مایه , حسن صباح بانی فرقه اسماعیلیه و خواجه نظام هم مردی بزرگ در حیطه سیاست در دوره سلجوقی.
یاد این بزرگ مرد تاریخ ایران همیشه با ایرانیان باد .


ابریق می مرا شکستی،ربی
 بر من در عیش را ببستی،ربی


من مِی خورم و تو می‌کنی بدمستی  
 خاکم به دهن مگر که مستی،ربی
...........................................


ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!    
آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!


من بد کنم و تو بد مکافات دهی
 پس فرق میان من و تو چیست بگو!


...........................................


يا رب بگشاي بر من از رزق دري 
 بي منت اين خسان رسان ما حضري


از باده چنان مست نگه دار مرا     
 كز بيخبري نباشدم دردسري


............................................


امشـــب می جـــام یـک منی خواهم کرد
خـــود را به دو جــام می غنی خواهم کرد


اول سه طلاق عقــــل و دیــن خواهم کرد
پـس دختــــر رز را بــه زنـــــی خواهم کرد

..................................................

این قافلــــه عمــــر عجب می‌گــــــــــذرد
دریاب دمی کـــــه با طرب می‌گــــــــــذرد

ساقی! غم فــــردای حریفان چــــه خوری
پیش آر پیاله را کـــه شب می‎گــــــــــذرد

................................................

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من


هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من