۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

عمر خیام

بیست و هشتم اردیبهشت زاد  روز حکیم عمر خیام ستاره شناس ,ستاره شناس ,ریاضی دان,فیلسوف و شاعر قرن پنجم و ششم بر تمام ایرانیان مهرورزو پاکنهاد خجسته باد.

شاعری که با الهام از ستاره های آسمان و معادلات جبری , فیلسوفانه  رباعی های سروده است که آوازه آن از مرزهای ایران گذشته و در جان و دل جهانیان نشسته و بر سینه آنان نقش بسته است.
خیام , حسن صباح و خواجه نظام الملک سه یار دبستانی بودند . خیام شاعری  شد اندیشمند و پر مایه , حسن صباح بانی فرقه اسماعیلیه و خواجه نظام هم مردی بزرگ در حیطه سیاست در دوره سلجوقی.
یاد این بزرگ مرد تاریخ ایران همیشه با ایرانیان باد .


ابریق می مرا شکستی،ربی
 بر من در عیش را ببستی،ربی


من مِی خورم و تو می‌کنی بدمستی  
 خاکم به دهن مگر که مستی،ربی
...........................................


ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!    
آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!


من بد کنم و تو بد مکافات دهی
 پس فرق میان من و تو چیست بگو!


...........................................


يا رب بگشاي بر من از رزق دري 
 بي منت اين خسان رسان ما حضري


از باده چنان مست نگه دار مرا     
 كز بيخبري نباشدم دردسري


............................................


امشـــب می جـــام یـک منی خواهم کرد
خـــود را به دو جــام می غنی خواهم کرد


اول سه طلاق عقــــل و دیــن خواهم کرد
پـس دختــــر رز را بــه زنـــــی خواهم کرد

..................................................

این قافلــــه عمــــر عجب می‌گــــــــــذرد
دریاب دمی کـــــه با طرب می‌گــــــــــذرد

ساقی! غم فــــردای حریفان چــــه خوری
پیش آر پیاله را کـــه شب می‎گــــــــــذرد

................................................

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من


هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من


































۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

ابوالقاسم فردوسی

یست و پنجم اردیبهشت ماه زاد روز  ابوالقاسم فردوسی  حکیم فرزانه  توس خجسته باد
حکیمی که با خلق شاهکارادبی - تاریخی خود , شاهنامه , فرهنگ ایران را زنده کرد و یادگاری بس شگرف برای ایرانیان و جهانیان به جای گذاشت.
امید است فرزندان این مرز وبوم قدر این گوهر ارزنده  را دانسته  و آنرا برای نسلهای آتی حفظ نمایند.
براستی حق این است که هر ایرانی از این گنجینه نسخه ای برای خود داشته باشد تا از هجمه های فرهنگ بیگانه در امان بوده و با جهل و جعلهای تاریخی مبارزه نماید و هویت و فرهنگ ایرانی را پاس بدارد .

  بناهای آباد گردد خراب
                    ز توفان و از تابش آفتاب
   پی افکندم از نظم کاخی بلند 
                   که از باد و باران نیابد گزند
  بسی رنج بردم در این سال سی
                   عجم زنده کردم بدین پارس
  نمیرم از این پس که من زنده ام
                     که تخم سخن را پراکنده ام
هرآن کس که دارد هش و رای و دین
               پس از مرگ گوید به من آفرین





۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

چراغ ایل

چند روزی است همه می گویند محمد بهمن بیگی در گذشت و رخت از جهان بربست.


چطور می توان گفت او از بین ما رفته است نه هرگز او نرفته است او با اسب کهر وجب به وجب خاک اییلیها را طی می کند و هر روز مهمان خانه آنها.
از هر مرد , زن , پیر, جوان , کودک , میانسال که می پرسی می گوید همین دیروز , امروز , ساعتی قبل یا چند ثانیه قبل او همین جا بود در میان ما و با ما .
او همگام با مردان عشایر با علم و عمل می جنگد و می تازد به جور و ظلمت جعل و جهل
او زانو به زانوی زنان عشایر ,تار و پود قالی های خوشرنگ را کوک میکند و نقش خیال می زند به دار و آهنگی آهگین می نوازد برای هوشیار طفل ایل
او پایه های محکم سیاه چادرهای عشایر است که نگه میداردش درباد و باران و طوفان
او دم گرم ساز کرنا است که بیدارمی کند زخواب مردان عشایر را هر روز
او ستاره راهنمای عشایر است درتاریکی و ظلمت شب
او پای پاینده و قوت و نان ایل است درییلاق و قشلاق
او مردی سخت است عرق به جبین نشسته و آهنین دربرابر مشکلات که خاک سرزمین عشایر ازیاد نمی برد
گامهای محکم و استوارش را بر گرده خویش در راه رسین به هدف روشنگری
او مردی است با روحی لطیف به لطافت باران که میشوید گرد و خاک ازرخ لاله های ایل و نوازش میکند سر و روی کودکان عشایر.
آری کسی که با جسارت و شجاعت حق ایل و عشایر را از جور زمان گرفت و در اندیشه و فکر ایل انقلابی به پا کرد و سربلندشان کرد و چراغ دانش بدستشان داد تا روشن شود راه تاریک آنها, چگونه می تواند ازمیان آنها رفته باشد نه او هرگز نمرده است و جاودان خواهد ماند برای همیشه.
آری اندیشه و تفکر او انسانهایی پرورش داد که تا زمان هست و روزگار میگردد, پاینده و دنبال رو او هستندو خواهند بود.




او با ایل بود و با ایل هست و با ایل خواهد ماند .