۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

من چه کردم با تو

آه می بینم اندوه تو را,
آه می بینم اندوه ,تو را ازنفس انداخته
رنگ ز گلبرگ رخت باخته
و ز برای دل تو قفسی ساخته
همه کار من این بود
که تو من باشی
چه فکر عبثی
آه من چه کردم با تو
آه من چه کردم با خود
مرغ وحشی که به گلزار بدش جا و مکان
خفته در پیله خود, دل نگران
مرداب دلش , روی زمن کرده نهان
من چه کردم با خود
من چه کردم با تو
پندار من این بود که کوهی و ستبر
تاب و توان داری وصبر
جور کشی ,سنگ صبور
غم واندوه دل زار پذیری به سرور
حسن دلدار نفروشی به غرور
مرحم ریش دلی
خار نه ای , نار نه ای
همه روشنی راه تو ای
پندار من این بود
در این آبی آرام , تو چون ابر بهار
بر تن دشت بباری
گل برآرد سر از این بیشه زار
دل سنگ بکاوی تو به چنگ
تا نماند به دلش ننگ به سنگ
پندار من این بود
که همراه ملی
حامی و پشت منی درهمه حال
تا زین پس نسپارم ره خاکی به زوال
آه چه فکر عبثی
که فتاده است دلم درقفسی
بی هم نفسی

آه من چه کردم با تو
آه من چه کردم با خود