۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

کاش

کاش می شد

دور دوار زدور می ایستاد

زمان برمی گشت

پاییز نمی آمد و سرما به زمین

و خزان نمی آمد به کمین

به کمین گل سرخ.

آه , چه باید کرد

ز دست چرخ بازیگر

که بازی میکند با ما چه ویرانگر

خداوندا رحیمی , حکیمی و یاریگر

پناهش باش

امیدش ده

امانش دار

ز ظلم این پاییز غارتگر

برای ما نگاهش دار.

گل سرخ


تورا همچون گل سرخی به روی سینه می کارم

به پایت جوی آبی از رگ وخون می کشانم

سحرگاهان به سان قطره های گرم شبنم

بریزم من به روی گلبرگ غنچه ات

به سان پیچکی در روز سرما

بپیچم من به دور شاخه هایت

تحمل می کنم من نیش وزخم خارهایت

به فصل تیرو مرداد , درآن گرمای سوزان

شوم من سایه بانت

شبانگاهان برای روشنایی

شوم من شمع پیه سوزی کنارت

به سان شب پره گردم به دورت

بگویم قصه ها و لابه هایت

به روز روشن و خورشید تابان

شوم من عندلیب شاخه هایت

ببوسم یک یک گلبرگهایت