۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

پیکار

امید است که تمام ایرانیان پاک نهاد همیشه در پیکار باشند تا زنده باشند
دیروز با یه راننده تاکسی دو نفری بودیم , سر صحبت باش باز کردم
گفتم : تو زندگیت , خودت , چقدر تاثیر داشتی
گفت : خیلی کم
گفتم : پس برای همین که راننده تاکسی هستی
گفت : نه من تفننی مسافر سوار می کنم
گفتم : چه کاره ای
گفت : پزشکم دو تا پسر دارم یکی مهندس مکانیک و دیگری پزشک متخصص
گفتم : چرا تو مطب نیستی
گفت : عاشق شدم , مطب رو رها کردم
گفتم : به عشقت رسیدی
گفت : سالهاست رسیدم که نتیجه اش بچه هامند
گفتم : چرا پس ازرسیدن به عشقت دوباره به مطب نرفتی
گفت : به خاطر عشقم
گفتم : مگه نگفتی که به عشقم رسیدم
گفت : آره ولی عشقم تغییر کرد
گفتم : حالا عشقت چیه
گفت : عشقم شعر و جوانان ایران
گفتم : پس تو خودت بشین همرا ه عشق اولت برای عشق دومت شعر بگو
گفت : اینکار و کردم و حالا عشقم اینه که شعرهامو برای جوانان ایران بگم
گفتم : چرا اینطوری , اونا چاپ کن تا عشقات اونا را بخونن
گفت : عشقم اینه که اونا را خودم برای عشقام بخونم
گفتم : اینطوری شعرهات از بین میره و نمی مونه
گفت : هدف من تلنگر نه موندن شعرهام
آخرش گفت: زندگی یک پیکاراست تا پیکار می کنی زنده ای
گفتم : اسم , ادرس , شماره ای از خودت
گفت : عاشق نشان ندارد