۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

نقش سراب بهرام











نقش برجسته سراب بهرام:
در مسير جاده شيراز – چنارشاهيجان – نورآباد ممسني و در حدود 6 كيلومتري نورآباد روستايي قرار دارد به نام سراب بهرام . اسم اين روستا از نقش برجسته بهرام دوم (سده 5 ميلادي) گرفته شده است . این اثرمربوط به دوره ساسانی وپادشاهی بهرام دوم بوده که درکنارچشمه اي روبه جنوب و مشرف به درختچه های مورد (ازبرگهاي اين درختچه ها پماد متروپلكس براي درمان تب خال استفاده مي شود و داراي دانه هاي خوراك ياست كه رسيده آن سياه يا سورمه اي و شيرين است و نارس آن سبز وطعم گس دارد) است در دو طرف بهرام در اين نقش بزرگان ساساني به حالت احترام ايستاده‌اند و به نشانه احترام انگشت سبابه خود را رو به بالا نگه‌داشته‌اند. در سالها پيش كه فراواني باران بود چشمه ساري پر آب در پايين نقش برجسته جوشان بود كه به همين علت سرآب گفته مي شد . در بازديدي كه اخيرا" از محل داشتم متاسفانه آن چشمه به جويچه اي تبديل شده و خيلي از درختچه هاي مورد ودرختان اطراف آن خشك شده و آن زيبايي و طراوت را از دست داده بود.
چه بگويم كه ناگفتنش بهتراست. اين اثر يك اثر ملي است و بازگو كننده تاريخ ايران زمين و نشان از اجداد ما دارد فارغ از خوبي و بدي و اين پيشنه را يدك مي كشيمچه بخواهيم و چه نخواهيم. دريغ و هزاران دريغ از عملكرد ميراث فرهنگي شهرستان ممسني كه حتي يك تابلو معرفي براي اين اثر نصب ننموده چه رسد به اينكه براي جلوگيري از فرسايش و بين رفتن آن كاري كند .
چه بايد كرد چه بايد گفت . اين را بدانيم كه خيلي زود دير ميشود.

سفري به جوزار بكش












جو زار بكش
من به همراه حسن , مهراب و صمد سفري داشتيم به جو زار بكش كه براي اشنايي شما دوستان آن را شرح مي دهم.

از شمال شرق ممسني كه خارج مي شوي بعد پل فهليان و جاده اي در سمت راست در كنار سنگ شكن به موازات رودخانه فهليان امتداد دارد . در اين مسير آخرين روستاهاي كه د ركنار رودخانه و قبل از ورود به دل كوه ها (كه قسمتي از كوههاي زاگرس است ( آبپخشان است كه داراي سه روستا است از جمله گاپيازي
جاده سينه كوه را مي شكافد و به جلو ميرود پس از گذشت از پيچ ها و گردنه ها به دو راهي مي رسي كه راه سمت راست آن به روستاي تنگ لله مي رسيم و در ادامه راه كه مشرف بر رودخانه است در سمت چپ زمينهاي در پايين دست ديده مي شود كه با " خيشه گا " يا همان گاوآهن شخم مي شوند براي آماده سازي آنها براي كلك ( به فتح كاف ولام( يا همان نشا كاري برنج . كار كردن در اين هواي گرم بس طاقت فرسا است. در طي مسير به روستهاي مهرنجان مي رسيم كه به لحاظ آب و هوايي بسيار مطلوب وداراي باغهاي انار و انگور و گردوي بسيار زيبا و دل نشين است و سپس جويجان كه دست كمي از ماسوله از لحاظ ساخت و ساز خانه ندارد و ولي سرسبزي ماسوله را ندارد . سقف يك خانه حيات خانه ديگري است جالب و ديديني. بعد از عبور از جويجان به جوزار جاويد و بعد از آن جوزار بكش مي رسيم منطقه اي متعلق به طايفه بكش شهرستان ممسني كه در منطقه جاويد قرار دارد . روستاي حاج شوسين (شاه حسين) شفيعي يكي از بزرگ مردان طايفه بكش كه بزرگ مردي - سخاوت – مردانگيش هنوز زبان به زبان بين مردم مي چرخد . روستا بر تپه اي قرار گرفته ومشرف به رودخانه در شرق آن . در نزديك رودخانه كه حدود 600الي 700متري روستا است زمينهاي آبي قرار دارد كه برنج كاري مي شود و مابقي زمينهاي دور از رودخانه به صورت ديم گندم كاري مي شود.
در ضلع شرقي رودخانه باغهاي گردو و انگوري است كه به كوه وصل شده و با درختان بلوط همسايه شده اند و من به اتفاق دوستانم روزي را در سايه سار اين باغها سپري كرديم . مي گويند آب رود خانه از چشمه اي در دور دست از دل كوه مي آيد بسيار سرد است و در بعضي از جاها عمق آن به 7 الي 8 متري نيز ميرسد داري ماهي قزل آلاي است و آب اين چشمه را حدود 10الي 12 سال پيش با همكاري و سخت كوشي مردم روستا از سرچشمه لوله كشيده اند تا اهالي روستا از اين آب زلال سيراب شوند . لوله كشي انجام شده از سرچشمه از لابلاي سنگها د ر فراز و نشيب كوه در كنارصخره هاي مرتفع و بدون امكانات و تجهيزات كاري سخت بوده كه فقط از دستان پينه بسته اهالي و سرسختي ايشان بر مي آمده است . ما از كنار رودخانه به سمت دره حركت كرديم در مسير رودخانه تعدادي از بچه هاي محل به صورت سنتي و بدون استفاده از قلاب و يا تور و با دستان خالي ماهي گيري مي كردند كه در نوع خود جالب و ديدني بود . به تنگه اي رسيديم به نام سمه فرهاد (به كسر سين و فتح ميم) سوراخی که فرهاد انرا درست کرده است( در ارتفاع 15متري سوراخي در صخره وجود داشت كه به گمان اهالي توسط فرهاد ايجاد شده است) براي ما امكان پيش رفتن ديگر نبود ولي محلي ها به راحتي از صخره ها بالا مي رفتند . يكي از بچه هاي محل مي گفت اگر تنگه را ادامه دهي وحدود 15 الي 20كيلومتر به تنگه ای مي رسي و بعد از آن روستايي وجود دارد كه قد متي بالغ بر 200سال دارد و حفاريهاي غير مجاز نيز درآن شده است و اشيائ تاريخي نيز پيدا شده.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

قطار ايستاده

چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند
اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران می شود
این‏ قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن‏ است مورد احترام است
تا ساکت است مورد تعظیم و تجلیل است .
اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی‏کند ، بلکه‏ سنگ است که بطرف او پرتاب می‏شود وچوب است كه لاي چرخ آن گذاشته مي شود و این نشانه یک جامعه مرده است.
ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که " متکلم هستند" نه "‏ ساکت " "متحرکند" نه "ساکن "
"باخبرترند" نه" بی‏خبرتر".

افسانه جومونگ

بي شك سريال تلويزيوني افسانه جومونگ را نگاه مي كنيد . من خودم هم اغلب قسمتهاي آن را ديده ام ودر آتي مي بينم . سريال جالب و داراي قدرت كشش بسيار بالايي است . از آئين ، آداب و رسوم و قوميتهاي كشورهاي كره جنوبي و چين حكايت مي كند. رشادتهاي گروه آزاديخواه براي ايجاد اتحاد اقوام يك كشور و برون رفت از زير يوغ ظلم و استعمار را نشان ميدهد و در عين جنگاوري ، پندها و انديشه هاي جالب استقامت ، سخت كوشي ، فروتني ، مهرورزي ، انسان دوستي و... را به بيننده مي آموزد . با وجود نكات آموزشي و آموزنده اي كه دارد ، وقتي آنرا مي بينم غبطه مي خورم ، حرص مي خورم ، سر در گريبان مبرم و آهي به بلنداي آسمان مي كشم كه چرا ، ما نتوانيم چنين برنامه اي توليد كنيم ، سرزمين ما كه از اينگونه افراد كم ندارد ، مردان پولادين شاهنامنه همانند كيومرث ، ايرج ، سلم و تورج ، رستم ، آرش ، كاوه آهنگر و... و رشادتهاي كوروش ، داريوش ، اردشير و ساسان و آريو برزن در دربند پارس ، بابك خرم دين ، سورنا ، كريم خان و .... براي حفظ، نگهداري اسقلال و آزادي كشور ، اري افسانه ها و واقعيات بسيار بسيار بسيار جالبتر ، جذابتر ، احساسي تر ، مردمي تر مي توان از دل تاريخ اين مرز و بوم بيرون كشيد و به نمايش گذاشت ، نه براي ديگران بلكه براي خودمان براي نسل خود فراموش كرده ، از خود بيگانه ، مانده از فرهنگ خويش ، از خود رانده ...
براي آشنايي با اين سرزمين بزرگ با تمامي فراز و نشيبش ، براي زنده نگهداشتن آداب و رسوم و فرهنگش .
آيا ميدانيد كه دو الي سه هزار سال پيش ايران داراي مرز فرهنگي بوده نه جغرافيايي ؟
آيا ميدانيد مرز فرهنگي چيست ؟

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

بهشت وجهنم

روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.

تخمين زده شده که 93% از مردم اين متن را برای ديگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشيد، اين پيام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به ياد داشته باشيد که من هميشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم..