۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

مادر

مادرم
تو ستونی در خیمه ،کشتی در دریا
تو پناهی ، امنی
تو سرچشمه مهرو وفا ،آبشار عشق و ولا
مادرم دنیا بی تو هیچ است و فنا
زندگی با تو می گیرد رنگ و صفا
مادر مثل خورشید بزرگ مهربان می تابی
مثل مهتاب
شب دیجور مرا
راه تاریک مرا
روشنی می بخشی
مادرم عصر به عصر
بر سر کرسی  دم در 
 چشم به دامان غروب دوخته ای
مثل شهلا نگران
منتظر ، چشم به راه
مادرم مثل بهار
سرسبزی خرم و شاد
مثل  ابری می باری
ا زدوری من
از سخن و حرفهای دلتنگی من
مثل پاییزی
لحظه ها و شب و روز
و از برای من تنها
رنگ به رنگی
سرخ و زرد ، نارنجی و سبز

مادرم

دل من سنگ است سنگ
من از دوری تو بی باکم ، بی باک
قصه بی باکی من
از دوری تو
بخدا
نتوانم که بیارم به زبان
د رجلوه گاه رخ تو
لالم و لال ، کورم و کور
نتوانم که بگویم
دوست دارم مادر
تو ندانی مادر
من نتوانم گویم .