۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

تو می دونی اون کیه؟

* وقتیکه بارون میاد
نم نم می باره روی موهات
اون کیه که می خونه سرود برات
* وقتیکه شب می رسه
مهتاب میشه
اون کیه ستاره میشه , به تو چشمک میزنه
دونه دونه موهاتو می کنه شونه , برات
* وقتیکه تنها میشی , خسته میشی
اون کیه میده دل به دلت
این ور و اون ور تو دلت , پارو می زنه , شعر میگه , قصه میگه
گوش میده به درد دلت , میزنه حرفای قشنگ از دل تنگ
واسه تو می میشه , پیاله میشه , شادت میکنه , مژده مهر و محبتت میده
خارا را جمع میکنه , گل می کاره , گل مریم , گل سرخ , گلای رنگ و وارنگ مث طاوس قشنگ
تو می دونی اون کیه ؟
نه نمی دونی اون کیه؟


قصه من

قصه من همین که با تو گفتم
روایت من
هیچ کس نمی فهمد
چه بر من آمده است
کس نمی داند
برای چه؟
که این نامه ,نامه من بی شک حصار پولادین اذهان را پاره نمی کند
اذهان مسخ شده , محصور دنیای پوچ و بی ارزش را
و
من می سوزم , آه بر لب,سوز در دل
و
بانگی بر نمی آید , افشانده نمی شود دستی از پس روایت من
افسوس و صد حیف از این روایت بر باد رفته و نامه ناخوانده
گذشت و می گذرد
عمر من و عمر حصار پولادین
اما چه غمین و چه آلوده؟

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

رفتن

آری
می توان رفت به سویش با عشق
با شعر, با سبد سبز غزل
که در آغازش
شاه بیت محبت را گفت
و
د رآن صنعت ایهام گل یاس سرود
و در مطلع آن , قافیه,
قافیه را بر سر دست نسیمی ز گل سرخ نهاد
که رساند بر او
دم گرم و سخن تازه دوست
آری
می توان رفت به سویش با عشق
با چشم خمار نرگس
با شمیم گل رز
با زبان گل سرخ
زیر آن شاخه ناز
سخن عشق سرود
با ژاله مهر ومحبت
غم و اندوه ز رویش بزدود.

درد

دلی دارم درون سینه پردرد
بسان تار و نی
پراز اندوه وناله درد
پر از درد و ندارد باکی از چنگ
اگر تارش نوازی در بر گل
به هر لحظه, شب وروز
نوازد هردمی خم نآرد ابروش.

من

من مشوش
به پریشانی زلفهای کمندت در بستر باد
به سیاهی چشمان خمارت در بستر آب
خونین جگرم
به سرخی شبق در تنگ غروب
به لرزانی
یک شاخه بید در محضر آب
من پریشان و سیاه
خونین جگر ولرزان پای

رنگها

می توان سبز شد
و از دل خاک بیرون رفت
می توان زرد شد
وهمچو برگی به خزان به دل خاک خزید
می توان آبی شد
سقفی شد , چتری شد بر روی زمین
می توان سرخ شد
و در خون غلتید
بوسه زد بر لب خاک
یا چون هور زرین موی شد
و
پرتو افکند به هر سوی زمین
می توان شعشعه زد
بر رخ آبی آب
و به پرواز درآورد
همه آن قطره آب
می توان دسته ای زلف زرین را به فرستاد
به خاک
تا که بیدار کند دانه ز خواب و سبز کند شاخه ناز
می توان پرتویی از نور
فرستاد به برگ
تا که برد سبزی و بر جای گذارد
همه جا رنگ خزان

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

بیهوده

*چه عبث بود که من
در ساحل ماسه ای اندیشه تو
قلعه ای ساخته بودم
که درآن
در گذر ثانیه ها , سپری خواهم کرد عمری
و
به تماشای شبق خواهم رفت
و
به آرامی خواهم خفت در آن
*چه عبث بود که من
در وزش باد غرور و کبرت
شمع حیاتم را روشن
و
در طی راه زکسی نور نجویم هرگز
و
بی همرهی خضر, ره به سلامت خواهم برد
* چه عبث بود که من
درآستانه پرت شدن از لب کوه
چنگ زدم به کمندت
که رها گردم از لمس سقوط
و
تو با تیزی برق نگاهت ببریدی
گره خورده به دستم چندی موی
*چه عبث بود که من
به تار بی کوک دلت چنگ زدم
تا با سرود غم عشقم تو هماهنگ شوی
چه عبث بود پیوند نگاهم با تو , چه عبث.

اندیشه من

اندیشه من
*من بر اینم گر توانم
نگذارم که فتد بر سر زلفت خم غم
و
تو با پای گل آلود سمندت
در بیشه افکار من زار
چنان می تازی
خاک بی لایقی دوستیم
می فشانی به رخ من
*من بر اینم گر توانم
نگذارم که نشیند به رخت ای ماه
گرد غم واندوه و فغان از دنیا
و
توموج وش
چنان می کوبی سیلی سهمگین
به تن ساحل اندیشه من
من چه گویم تو چه گویی
من چه بینم تو چه بینی

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

یشدادیان 3

طهمورث
طهمورث
پسر هوشنگ, نام او در اوستا به دو گون آمده است تخمواوروپ(تخمو:نرینه ,پرزور و نیرومند برابر تهم فارسی ) و آوروپن با پاژنام ازینونت (برابر زیناوند یعنی مسلح).
طهمورث بر هفت کشور فرمانروایی داشت و با پشتیبانی ایزد اندروای بر اهریمن پیروز گشت و سی سال بر پشت او که به هیبت اسب درآمده بود سوار شد .
در متون پهلوی آمده است که اهریمن که به صوررت اسبی در آمده بود از طهمورث به ستوه آمد و با فریب دادن همسر طهمورث راه شکست دادنش که ترس از سرنگونی در سراشیبی های تند البرز بود , را فرا گرفت و او را همانجا به زیر افکند و سپس اورا بلعید.
در شاهنامه از طهمورث به دیوبند نام برده شده چون دیوان و جادوگرانرا به بندکشید و با راهنمایی دستور خردمندش شهرسپ از بدیها پالوده گشت و فره ایزدی در او نمایان شد .
به روایتی دیگر بودا در زمان طهمورث پدیدار گشت . نوشتن و خواندن ,ساختن طنبور ,اهلی کردن استر,ابریشم و پشم بافی , عمارت و آبادانی , ساختن کوچه و بازار و روزه گرفتن از تعلیات اوست و اولین کسی بود که خط پهلوی را به کار برد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

پیشدادیان2

هوشنگ
هوشنگ پسر فرواک,پسرسیامک,پسرمشی ,پسر کیومرث و تبار ایرانیان از اوست و نخستین پادشاه پیشدادی است.
در نامه های پهلوی هوشنگ و در اوستا هئوشینگه (هئو:خوب و شینگه :خانه و رویهمرفته خانه خوب میباشد)نام دارد.در این دوره مردم از کوهها و غار ها به سمت دامنه ها حرکت کرده و به خانه سازی پرداختند و نخستین دیوارها ساخته شد .در اوستا آمده است که هوشنگ نخستین مردمان بود که قانون را پدید آورد .او دارای فر شاهی بوده و به یاری خدایان به فرمان روایی بی چون و چرای همه کشورها , آدمیان ,دیوان و پریان دست یافت . دیوان را سرکوب و چهل سال پادشاهی نمود.
در نورزی نامه خیام آمده است که هوشنگ 970 سال پادشاهی راند و دیوان را کشت. آهنگری ,درودگری وبافندگی را پیشه کرد.انگبین را از زنبور و ابریشم را از پیله بیرون آورد و د رشاهنامه آمده است گه هوشنگ در پی رویدادی آتش را کشف کرد .و از این روی آن روز را جشن سده می گیرند.د راوستا آمده است استخراج معدن , ابزارسازی , آبیاری و کشاورزی , خوردن گوشت , کشتن جانوران زیان رسان,علم نجوم , ساختن عبادتگاه وقلعه و گرفتن جشن سده ومهرگان از تعلیمات اوست.

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

پیشدادیان 1

" خداونگار بزرگ دانایی یار و یاور همه ایرانیان باشد"
پیشدادیان
تاریخ ایران از آغاز تا شکل گیری سلسله ساسانیان چهار دوره بوده که نخستین دوره آن پیشدادیان می باشد و 2470سال فرمان روایی داشته اند .(بنا به روایاتی با آغاز دنیا یکی می باشد) بنا به پندار ایرانیان نخستین انسانی که در دنیا پدیدار شد کیومرث بود.(نظریه گیاهان تک پایه)
کیومرث: در نامه های پهلوی گیومرت یا گیو مرد و در اوستا گیومرتن آمده است .گی :جان و زندگی - مرتن : میرا و مردنی و روی هم رفته جان میرا یا زنده میرنده می باشد.
بر اساس نامه دینکرت پهلوی کیومرث نخستین کسی بود که پیام اهورا مزدا را دریافت کرد و از نظر شکل ظاهری , بدن کیومرث دارای پهنا و درازای یکسان و بلندای آن به اندازه شش نای بود و مدت 3 هزار سال زندگی کرد ولی بدون جنبش .پس این که اهریمن و دیوها به دنیا هجوم آوردند کیورث مرد . از تخمه او نخستین جفت مردمان به شکل دو شاخه ریواس (نظریه گیاهان دو پایه) روییدند
که نامهای گوناگونی دارند : مشی ومشیانه - مشیگ و مشیانگ - مرد و مردانه و... و همه مردم دنیا از دو می باشند.
بنا به روایاتی کیومرث ملقب به گرشاه به معنای کوه شاه بوده و سی سال بر جهان پادشاهی کرد و کارهای مهمی به مردم آموخت از جمله: ساختن تیر و کمان , اهلی کردن حیوانات , دخت و دوز جامه , دفن مردگان , تقسیم سال به دوازده ماه , شوم شمردن جغد , برپایی جشن سده و نوروز , خانه سازی و شهرسازی و آیین پادشاهی.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

چرا وقتی خشمگین هستیم داد میزنیم؟

استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد می‌زنيم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و يکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردي مان را از دست می‌دهيم.
استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست می‌دهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنيم؟ آيانمی‌توان با صداى ملايم صحبت کرد؟

چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد می‌زنيم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هايى دادند امّا پاسخ‌هاى هيچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنين توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلب‌هايشان از يکديگر فاصله می‌گيرد. آن‌ها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است .

سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند.

چرا؟

چون قلب‌هايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلب‌هاشان بسيار کم است استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آن‌ها حتی حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر می‌شود سرانجام، حتی از نجوا کردن هم بی‌نياز می‌شوند و فقط به يکديگر نگاه می‌کنند.

اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصله‌اى بين قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

ارسالی از دوست خوبم اکبر نجفی

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

آشنایی با آیین مهر یا میترایئسم (2)

آیین مهر یا میترایسم ( بخش دوم)

در اوستا,مهر,ایزد راستی, دلیری,فروغ , روشنایی وپیمان ووفاداری است.بینایی, فریفته نشدن و پرهیز از دروغ گویی از ویژگیهای بارز مهر است .از سایرویژگیهای ایزد مهر نظارت بر پیمان ,پاییدن نظم وترتیب ,شکست دیوو فریبکاران و داوری روان ها پس از مرگ است .
معانی مختلف مهر : خورشید , پیمان , دلبستگی و محبت , هفتمین ماه سال خورشیدی و شانزدهمین روز از هرماه در عهد باستان و روز مهر از ماه مهز را مهرگان می نامند و جشنی به همین مناسبت برگزار می گردیده که امروزه در برخی از مناطق و شهرها و کشورها نشانه های آن یافت می شود

.
یکی ا زمراسمات مهر قربانی نمودن گاو بوده است در آیین مهر پیروان آن یکدیگر را برادر و رهبران آن خود را پدر و بزرگترین آنان پدر پدران خوانده می شود .
مهریان بر این باور ند که ایزد مهر یکبار به صورت انسانی در یک نماز ظهور کرد و چوپانانی که در آن مکان به چرای گوسفندانشان مشغول بودند به وی ایمان آوردند .آنگاه خدای مهر گاو نری را کشت و خون آنرا بر روی کره زمین افشاند و هر انجا که خون ریخت بارور و سرسبز شد و او چند سال بعد به آسمان رفت و روان او برای یاری رسانیدن به بندگان خود در زمین همواره آماده است.
ایزد مهر همواره به عنوان گواه در مجامع حقوقی و داوری و داد خواهی حضور می یافت و مردم به نام ایشان سوگند یاد می نمودند .
بر اساس کهن ترین متون هندی مهر دو خویشکاری (در زبان پهلوی به معنی وظیفه و تکلیف) دارد:
1- فرمان روایی روحانی : شاهی ,شهریاری , بر پا داشتن نظم و مادی و اخلاقی جهان , گردآورد ن مردم و حفظ قانون.
2- برکت بخشی : بران آوری و خداوندی بر رودها و حفظ کشاورزان
و افزون براین دو خویشکاری حفظ صلح و آشتی را نیز بر عهده دارد.





مهرآبه :

کسی که به دین مهر روی می آورد پس از گذشت مراحل هفتگانه برای ایشان مراسم نان و عسل انجام میگرددو سر انجام او را با خون گاو تعمید میدهند از آنجاکه ایزد مهر در آغاز در غاری ظاهر شد پیروان او معابد خویش را در غارها ساختند و به پرستش مهر می پرداختند و پرستشگاه های مهری را مهرابه می خوانند. ظاهرا"غار نشانه و رمزی از جهان خاکی است و سقف معمولا" هلالی آن نشانه گنبد آسمان است . مهرابه ها اغلب دارای راهروی باریکی است و در دو طرفآ سکوهایی برای نشستن مهر یان وجود دارد .از میان نقوش دیوارهای مهرآبه ها بر می آید که قربانی کردن گاو از اساسی ترین آیین آنهاست زیرا موجب رویش گیاهان و زندگی سایر موجودات می گردد.یکی دیگر از وجوه مشخص آیین مهر که در نگاره ها آمده است زایش میترا از دل سنگ است.
تفاوت کیش مهر با سایر کیشها ی عرفانی این است که امری است مردانه و مرد مومنن به مهر و پیرو میترا بجای کوشه گیری و اعتکاف برای ترک علایق مادی و رهایی از امور دنیوی در تکاپوی دانش اندوزی رشادت و دلاوری است و مهریان زندگی در جهان خاکی را نبردی در راه خدای پیروز می دانستند.







گردونه مهر :
یک چلیپا با شاخه های 90درجه به سمت چپ و راست است که معمولا" با جهت افقی یا گوشه هایی با زاویه 45 درجه می باشد.گروهی از محققان بر این باورند که این نشانواره نمادی از خورشید است که به مرور زمان تغییر شکل یافته است و مردم نماد چلیپا را نماد آتش می دانستند و مورد احترام ایشان بود که خود ابزاری ابتدایی برای بدست آوردن آتش بود و ایرانیان به آن گردونه مهر یا sun cross می گفتند.
علاوه براین , مفهوم نماد گردونه مهر را به وجود آخیشجان های چهار گانه آب , آتش , خاک و باد و عناصر اصلی سازنده دنیا منتسب میدانند که در تمدنهای کهن نیز ریشه دارد. منشا این نشانواره را به آریاییان میدانند که موجب تمدن بزرگ در دنیا شده اند و نخستین بار در خوزستان با قدمتی 5000ساله دیده شده و علاوه بر آن آثاری از این نشانواره در شهر سوخته و کاخی در کوه خواجه سیستان ,ویرانه های کاخی ردر بیشابور , تل باکون مرودشت و فسا در فارس , تپه سیلک کاشان , کلاردشت ,تپه حسنلو در ارومیه , رودبار گیلان , گرمی اردبیل, گچبریهایی در قلعه یزگرد در جزیره کیش و کاخ تیسفون عراق امروزی نیز بدست آمده است .





نظر من:

این نشانواره به پیشینیان ما تعلق دارد و در بسیاری از ادیان وارد شده و از این نماد به شکلهای دیگر استفاده شده و میشود .آری ، ایرانیان نیک اندیش سرچشمه خوبیها ،پاکیها ،دانش و مظهر یکتا پرستی بوده و هستند و به همین دلیل است که بر سر در آکادمی جندی شاپور در 1700سال پیش نگاشته بودند: " شمیشیرهای ما مرزها را مشکافد و دانش ما دلها را"

ای دوستان ما اگر این پیشینه را نداشتیم اکنون به چه می بالیدیم .تا دیر نشده است بیایید کاری کنیم که فرزندان ما هم به ما ببالند نه بعدها از مابنالند.

چه خوش گفت فردوسی نیک اندیش و پاک زاد:

چو ایران نباشد تن مباد بدین بوم بر زنده یک تن مباد

یا:

دریغ است ایران ویران شود کنام پلنگان و شیران شود

ای دریغ از ما ...






۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

آشنايي با آيين مهر يا ميترائيسم(1)


آيين مهر يا ميترائيسم
(بخش اول)

3593 سال پیش از زادروز زرتشت ، یعنی 9700 سال پیش از میلاد مسیح و 11709 سال پیش از امروز ( 6372 پادشاهی – 2009 م – 1387 خ ) درایرانویچ ، نخستین پیام آور یگانه انگاری به نام مه آباد = آبادگر بزرگ ، پا به گیتی نهاد که بنیان گذار دین باستانی مهر ( آیین میترا ) بوده است. ( کنکاش توسط استاد ذبیح الله بهروز ) در مورد مه آباد ، به دلیل نشر کتاب و دین جعلی دساتیر در هندوستان ،ابهامات بسیاری موجود بود که با کاوش های اخیر از بین رفته اند. در شاهنامه فردوسی نیز به این پیام آور بزرگ اشاره شده است:
نهم پشت زرتشت پیشین بد او مه آباد ، پیغمبر راستگو
اما آیین مهر نه تنها پیش از اشکانیان و نه فقط پیش از زرتشت ، که تا بن تاریخ ایران حضورداشته است.و حتی خود زرتشت از پیروان آیین مهر بوده وتاگامه ی هفت مهر را پیموده بود. ( آخرین مقام دین مهر ) . در مورد حضورآیین مهر در زمان هوشنگ پیشدادی هیچ شکی موجود نیست.علاوه بر چندین سند ، در شاهنامه ی فردوسی که خود از کتاب خدای نامک تنظیم گشته است می خوانیم:
که ما را ز دین کهن ننگ نیست به گیتی به از دین هوشنگ نیس
همه راه داد است و آیین ، مهر نظر کردن اندر شمار سپهر
چون تاریخ دین دیگری را در عهد پیشدادیان و کیانیان جز دین زرتشت گزارش نداده است ، یقین می باشد که این آیین تا ظهور زرتشت آیین رسمی جامعه ی ایران بوده است.
در باره آفرينش در آيين مهر بسيار گفته‌اند ولي مهر خداي آفريننده نبوده ‌است. شکل قديمي مهر در زبان اوستا ميثر و در زبان رايج قبل از آن يعني پهلوي ميتر و در زبان کهنتر از همه اينها يعني سانسکريت ميترا است.آ يين مهري آيين سربازي است. راست‌گويي ، درست‌ پيماني از مهم‌ترين مشخصه‌هاي اين آيين است. آيين مهري بيش از هر آييني به زنان اهميت مي‌دهد.
مهر يا ميترائيسم ، آييني رازآميز بود که بر پايه پرستش ايزد ايراني، خداي خورشيد ، داد ، پيمان و جنگ يعني ميترا (مهر) در دوران پيش از آيين زرتشت بنيان نهاده شد. اين آيين بعدها توسط سربازان رومي دگرگون شده و به سرزمينهاي امپراطوري روم برده شد و در طول سده‌هاي دوم و سوم پس از ميلاد، در تمام نواحي تحت فرمانروايي روم، در سرزمين اصلي اروپا، شمال افريقا و بريتانيا برپا بود. گرچه پس از پذيرفتن آيين مسيحيت توسط امپراطور کنستانتين در اوايل سده چهارم ميلادي، اين دين رفته رفته محو شد، اما تاثيري به سزا بر ادياني چون مسيحيت و مانويت بر جاي گذاشت.
نخستين گروه آرياييهايي که وارد فلات ايران شدند کاسي ها بودند که در منابع سومري به آنها خورشيد ‌پرست گفته ميشد. پس از آن هيتيها و ميتانيها دو قوم بعدي آريايي منطقه بودند. که باهم همسايه بودند. و در پيمان نامه‌هاي ميان خود به ميترا سوگند ميخوردند. (در حدود 3500 سال پيش از ميلاد مسيح). شايد سرچشمه آيين مهر از قوم مغان که يکي از قبايل مادها بوده اند، باشد.در زمان هخامنشي مهر همپايه اهورامزدا و آناهيتا بوده‌است. هرودت ميگويد مهر از ايزدان به نام ايراني بوده‌است و به نام او سوگند ياد مي‌کردندو شاه ايران تنها در جشن مهرگان مست ميشده‌است. دين مهر 8 هزار سال قدمت دارد. شاهان اشکاني به آيين مهر اعتقاد داشتند و در زمان آنها بود که اين آيين جهاني شد. آنان نيز به مهر سوگند ياد مي‌کردند.شاپور دوم ساساني به مهر سوگند خورد که آسيبي به پادشاه ارمنستان نمي‌رساند. در نقش رستم هم ميترا ديده مي‌شود همچنين بر بالاي دو طاق کوچک وبزرگ در کرمانشاه موسوم به طاق بستان دو فرشته ميترا وجود دارند.

این آیین شامل هفت گامه ی پر ریاضت بوده که همه ی مردم موظف بودند سه گامه ی آنرا برای ورود به جامعه ، طی کنند. این سه گامه بین 5 تا 15 سالگی گزرانیده می گشت که به ترتیب عبارتند از:
1. کلاغ 2. نامزد 3 . جنگاور
در مقام های کلاغ و نامزد ، ابتدا خواندن و نوشتن و سپس ارکان دین آموزش داده می شد . آنگاه آموزش به دو بخش زیر تقسیم می گردید:
بخش اجتماعی : آموزش اصول راستی، پیمانداری ، دادگری ، جوانمردی ، ستیز با دروغ و نا راستی و ....
بخش ورزشی : تاکید بر بدن سازی ، مقاومت در برابر سختی ها و شداید ، آموزش روح پهلوانی ، چوگان بازی ، شنا ، کوه نوردی ، تیر اندازی و سوار کاری.
در گامه ی جنگاور اصول نظامی تعلیم داده میشد که 3 / 1 از ده سال را شامل می گشت و با پر ریاضت ترین تمرینات ، تمامی مهارت ها و فنون جنگی آموخته می گردید.
در پایان این سه دوره ، آزمون بسیار دشواری گرفته شده و برگزیدگان یک کمر بند پهن چرمی ( کشتی زرتشتیان ) دریا فت می داشتند که مجوز ورود آنان به اجتماع بود.
مقام های دیگر اجباری نبودند و شامل گامه های زیر بودند:
4. مشیر : فرمانداران از این گام انتخاب می شدند.
5. پارسا : انتخاب استانداران از این گام صورت می گرفت.
6. مهر پویا : فرمانروای کل و اعضای مجلس مهستان را از این گام برمیگزیدند.
7. پدر : تنها سه تن به این مقام رسیده اند : زرتشت – کیخسرو کیانی و جمشید پیشدادی.
آری ، زرتشت خود از پیروان آیین مهر بوده و تا پیش از اعتکاف ده ساله در غارسبلان ، به مقام شش آیین مهر رسید و پس از ده سال پر ریاضت به گام هفتم آگاه گردید. در واقع دین زرتشت ، دین اصلاح شده ی آیین مهر است که به وسیله ی زرتشت و بنا به شرایط محیط پس از گذشت 3600 سال ، تغییراتی در آن بوجود آمد.
چهار عنصر مقدس
آب ، آتش ، باد و خاك عناصر اصلی پدید آورنده جهان هستی ومورد تقدس آیین مهر هستند.از همین رو بود که در فرهنگ کهن ایرانی عدد ۴ به عنوان عددی ویژه درآمد.بر اساس چنین نگرشی بود که حتی در دوران گسترش آیین زرتشت در ایران و برپاداشتن آتشکده ها،4تاقی به عنوان اصیلترین و کهن ترین فضای معماری ایرانی به وجود آمد.چنان که چهار تاق و چهار ورودی آن نشانگر 4 جهت اصلی بوده و بر روی این 4 تاق گنبدی قرار می گیرد که نشان از آسمان دارد و درست در زیر مرکز این گنبد، آتشدان قرار می گیرد که کنایه از زمین می باشد.آتشی که بر روی زمین برافروخته شده است و بدین ترتیب افزون بر برآوردن نیازهای آیینی، باورهای خویش را نیز در فصایی که به وجود می آوردند،نشان می دادند.
هفت سیاره
در آیین مهر، 7 سیاره قداست ویژه ای دارند.در واقع این سیارات ایزدانی بودند با نیروی بسیار و موثر در سرنوشت جهان هستی و انسان.چنین باورهایی سبب شده بود که هر یک از این سیارات را دارای صفات و مشخصاتی باشند و باور داشتند که روان هر فردی که از آسمان سرازیر می شود تا در جسمی جایگزین گردد،ویژگی یکی از سیارات را به خود می گیرد. و هنگام مرگ نیز روح انسان از این 7 سیاره میگذشت تا به تدریج کاملاً سبک بار شده و به خورشید ملحق شود(جاودانگی).
همچنین هر کدام از این سیارات را موکل یکی از روزهای هفته دانسته و هر روز هفته را به نام یکی ار سیارات می نامیدند. سیارات عبارت بودند از:
کیوان- زحل، هرمزد- مشتری، بهرام- مریخ، مهر- خورشید، ناهید- زهره ،تیر- عطارد، و ماه.
روزهای هفته ایرانی عبارت بودند از:
شنبه:کیوان شید، یکشنبه: مهر شید، دوشنبه:مهشید، سه شنبه: بهرام شید، چهارشنبه:تیر شید، پنج شنبه: هرمزد شید و جمعه: ناهید شید. که البته شید همان خورشید می باشد.
لازم به یادآوری است که این روزهای هفته ایرانی حتی تا ده ها سال پس از ورود اسلام به ایران رواج داشت تا اینکه در زمان عباسیان، روزهای هفته کنونی جایگزین آن گشت.در روزهای هفته فعلی، .واژه شنبه عبری(یهودی) است و برگرفته شده از شبات(روز آخر هفته یهودیان) می باشد و جمعه نیز عربی است.
این 7 سیاره با مراحل 7 گانه آیین میترایی کاملاًٍ مرتبط بودند
عدد 7 در میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان نیز جایگاه ویژه ای دارد.چرا که در تورات آمده که جهان در 7 روز خلق شد و در قرآن نیز آمده است که خداوند آسمان را در 7 طبقه آفریده است. از این روست که شمعدان 7 شاخه یکی از سمبلهای اصلی و مقدس یهودیان به شمار می رود.
در یونان باستان که به شدت تحت تاثیر فرهنگ ایرانی و آیین میترایی قرار داشت، خدایان المپ با یکی از این 7 سیاره انطباق داده میشد:سلن، هلیوس(خورشید)، آرس، هرمس، زئوس، آفرودیت و کرونوس
دوازده برج آسمانی
12 برج آسمانی،یاران مهر بودند که در دین مسیح به صورت حواریون مسیح ظاهر گشتند و هر یک از ماه های ایرانی به نام یکی از این برجها شناخته میشود.
عدد 12 در میان یهودیان نیز به صورت 12 فرزند یعقوب( پدر تمام یهودیان) و در میان شیعیان نیز به علت وجود 12 امام، مقدس است.در میان ایرانیان کهن و حتی هندی ها( که نزدیکی ویژه ای با فرهنگ ایرانی دارند، گل نیلوفری به علت داشتن 12 گلبرگ جایگاه ویژه ای دارد. در تخت جمشید این گل از سوی مهمانان به پادشاه هدیه میشود(نقش برجسته ها). اما از همه جالب تر اینکه در حفاریهایی که در سایت تاریخی مسجد کبود بعمل آمد و در آن لایه های تاریخی 3500 سال پیش تبریز بیرون کشیده شد، سنگ هایی را درآنجا دیدیم که نقش گل نیلوفری بر روی آن نقش بسته بود .

نظر من :
فارغ از هر عقيده و دين و مسلكي ، از آنچه بيان شد مي توان گفت كه پيشينيان ما مردمي بوده اند كه به راستي ، درستي ، پاكي، بي آلايش ييقين داشته و تقويت روح و جسم و صفات ارزشمند انساني را راهي براي رسيدن به جاودانگي مطلق و رستاخيز و دادگستري واپسين مي دانسته اند. در آن دوران كه تاريكي همه جا را فرا گرفته بود و اغلب انسانها هنوز در ابتداي راه زندگي و حتي تشكيل جامعه اوليه بوده اند و خرد ايرانيان به جايي رسيده بود كه اين دنيا گذرا دانسته و نويد موفقيت آميز زندگي پس از مرگ و پاداش نيك نيكان و پارسايان را مي داده است و همين دين و ايين بستري بود براي اديان پس از آن. گام نهادن به راه راستي ودرستي فكر پاك و مبري از شر و بدي سر لوحه تمام اديان پس از مهر بوده است .آيا اين طور نيست؟
راستي ما به عنوان ميراث دار آنها آيابه خود اجازه داده ايم كه با داشته هاي پيشينان خود را آشنا شويم ؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

آيا مي دانيد مفهوم آتش پرست چيست؟


حدود يكسال و نيم در دوره هاي آموزشي زبان فارسي پهلوي استاد عزيز جناب آقاي فريدون جنيدي كه همشيه پاينده باد در بنياد نيشابور حضور داشتم كه مي شود گفت از بهترين دروه زندگي ام بوده است. اين كلاسها علاوه بر آشنايي با الفبا ، چگونگي نوشتن و خواندن زبان پهلوي با فرهنگ و آداب و رسوم ايرانيان باستان آشنا شدم و از همان روز نخست چيزهاي شنيدم كه فكر مي كردم از كره اي ديگر آمده ام . هرچيزي كه استاد مي گفت برايم تازگي داشت كه تا آنروز هيچگاه نشنيده بودم .با كلمات و معاني آنها و چگونگي ورود ويا خروج آنها از زبان فارسي و ريشه بوجود آمدن آنها و... .
براي نمونه مفهوم " آتش پرست" كه اروپائيان و ديگر مردم دنيا ايرانيان باستان را متهم نموده و مينمايند به عبادت آتش به عنوان "بت" و خود ما هم به علت نا آگاهي و يا آگاهانه به آن دامن مي زنيم را بيان مي كنم.
برخي از واژه‌ها در درازناي تاريخ دگرگون مي‌شوند، و برخي نيز معناي خويش را از دست مي‌دهند و مفهومي تازه به خود مي‌گيرند، و برخي اگر چه خود در معني ديگرگون مي‌شوند، اما در واژه‌هاي ترکيبي معناي اصلي خويش را نگه مي‌دارند.
از واژه‌هاي گروه نخست، واييتي اوستايي را که در پهلوي وات خوانده مي‌شد، در فارسي دري باد، در کهکيلويه و نيشابور باي، و در گويش «اورامي» کردستان وا مي‌خوانند. اين واژه همان است که در مفهومي ديگر در همه جاي ايران، در ترکيب «اي واي»، يا «واي بر تو»، يا «واي من» به صورت واي تلفظ مي‌شود... و نيز همين است که در انگليسي «ويند» خوانده مي‌شود و در زبان فرانسه بدان «وان» مي‌گويند! «واي» به معناي فرشته موکل بر باد در کيش‌هاي آريايي باستان به گونه وايو تلفظ مي‌شود و در «ريگ ودا» نامه ديني هندوان به همين صورت آمده و ستايش شده. و به شکل فرشته موکل بر باد و هوا در يشت‌ها نيز «وايو» خوانده مي‌شود ضمن آنکه به خود باد، چنان که گذشت وايتي مي‌گفتند.
نمونه واژه‌هاي گروه دوم... افسوس است که در تمام نوشته‌هاي باستاني از پهلوي و فارسي دري تا قرن هشتم به معني ريشخند و تمسخر ديده شده است، اما کم‌کم معني خويش را از دست داد، و به معني دريغ... و ابراز اندوه به کارمي رود.
بهترين نمونه از گروه سوم، سه واژه ميان، کمر، و کمربند است.
ميان که امروز معني بين، يا وسط را به خود گرفته بخشي از پيکر است:
ميانت را و مويت را اگر صدبار پيمايي / ميانت کمتر از مويي و مويت تاميان باشد
بندي که به ميان بسته مي‌شود «کمر» بوده است:
ســياوش بيــامــد کـمــــر بر مــيــان / سـخـــن گفـت با مـن، چــو شـيــــر ژيان
از اين شعر پيداست که شخصي که آهنگ انجام کاري را دارد، کمر به ميان مي‌بندد، اما خدمتکاران و بندگان، بنا به موقعيتي که در خدمت سردار خويش بودند داشته اند به چند گونه خويش را در بند يا مقيد فرمان‌هاي او نشان مي‌داده‌اند:
1- دختران دست بند به دست مي‌کرده اند، که من دست بسته و فرمانبر توام:
پرستـار، پنجاه، با دست بند / به پيش دل افروز تخت بلند
يا هنگام به بند کشيدن زال در زمان بهمن و بردن او با دست بند (دستوار):
که پيش تو دستان سام سوار / بيامد چنين خوار، با دستوار
دختران و پسران گوشواره به گوش مي‌بسته اند که ما گوش به فرمان توايم:
همان طوق کيخسرو و گوشوار / همان ياره گيو گوهر نگار
3-بستن طوق به گردن، که گردن ما در فرمان تست، و مثال آن هم در شعر پيش آمده
4- با بستن پاي اورنجن يا خلخال بدان بدان معني که پاي ما، در بند تست.
5- بستن کمر در خدمت سردار، که ما همواره آماده خدمت هستيم
تو فرزند من باشي و من پدر / پدر پيش فرزند، بسته کمـر
يا:
مرا گـر پذيري تو با پير ســر / زبهــر پرستش ببندم کمــر
هر دو شعر از پيام و نامه افراسياب به سياوش براي پذيرفتن او در توران زمين.
پس آن کسي که کمر مي‌بندد، بنده و خدمت گذار است و در اين شعر معروف باستاني اين معني به خوبي، خويش را نشان مي‌دهد:
اي اميري که اميران جهانت خاص و عام / بنده و مولاي هستند و کمربند و غلام
که درآن، کمربند به معني بنده همراه با سه واژه مترادف خود آمده.
علامت بندگي با داشتن گوشوار، هنوز در عبارت غلام حلقه به گوش برجاي مانده. و علامت بندگي يا کمر را هنوز در عبارت نوکر کمربسته به زبان مي‌آوريم! و از اين عبارات، واژه‌هاي مرکب در فارسي بسيار است که به کمک آن مي‌توان پي به معني اصل و ريشه آن برد.
***
يکي از واژه‌ها يا فعل‌هايي که در فارسي معني معادل خويش را تقريبا از دست داده پرستيدن است که آن هم، معني خويش را هنوز در واژه پرستار به خوبي حفظ کرده است.
پرستار اسم فاعل و به معني خدمت گذار است پس مي‌بايستي که اصل فعل يعني پرستيدن، به معني خدمت کردن بوده باشد.
در يکي از شعرهاي پيشين از پرستان با دستبند از پرستاران با دستبند ياد کرده شد، و اينست چند نمونه ديگر:
به کاخ اندرون شد، پرستار وش / بر شاه بر، دست کرده به کش
که در اين سخن، پرستار و بنده در کنار هم و به يک معني در برابر آزاد و بزرگوار آمده. از ريشه فعل با افزودن «نده» نيز صفت فاعلي، يا اسم فاعل پديد مي‌آيد.
گفتن گوي گوينده
پس پرستنده نيز مي‌بايستي به همين معني پرستار يعني کسي که خويشکاري (وظيفه) او خدمت کردن است؛ بوده باشد. و اين شعر از پندهاي بزرگمهر است به انوشيروان:
پرستنده شاه بدخور ز رنج / نخواهند تن و زندگاني و گنج
همچنين از ريشه فعل با افزودن «ش» اسم مصدر پيدا مي‌شود، که آن هم به همان معني مصدر است. پس پرستش نيز مي‌بايستي که معني خدمت کردن، در ادبيات فارسي دري آمده باشد، و پيش از اين ديديم:
مــرا کـه پذيري تو با پيـر ســر / ز بهر پرستش ببندم کمر
و اگر چنين است پس مي‌بايستي که خود مصدر نيز به همين معني آمده باشد، و چنين است:
به بالاي سرو و به رخ چون بهار / بد اندر پرستيدن شهريار!
مهترپرست به معني کسي که خدمت بزرگ تر از خود را مي‌کند، در شعري که در باره تخت تا قديس و جايگاه مهتران و کهتران در آن تخت آمده:
چو بر تخت پيروزه؛ بودي / خردمند بودي و مهتر پرست
و باز:
بيايد يکي مرد مهترپرست / بفرمود، تا اسب او را ببست
خسرو پرست بندگان و خدمت کاران ويژه پادشاه، در سروده اي که به شکار رفتن خسرو پرويز را مي‌رساندآمده است:
هزار و صد شست خسروپرست / پياده همي رفت، ژوبين به دست
پرستنده بيشه به معني باغبان، در شعري که فرانک فرزند خردسال خود فريدون را از ترس ستم ضحاک به او مي‌سپارد:
پرستنــده بيشــه و گــاو نغــز / چنين داد پاسخ بدان پاک مغز
که چون بنده در پيش فرزند تو / ببـاشــــم پـذيرنـــده پنــد تـو

که در اين شعر به ويژه پرستنده هم به بيشه بر مي‌گردد. و هم به گاو... زيرا که هر دو براي برجاي ماندن نياز به پرستاري يا خدمت دارند.
مي پرست يا کسي که مي‌بايد به خم مي‌خدمت کند، تا آن به کار رسد:
از آنجا بيامد به جاي نشست / يکي جام مي‌خواست از مي‌پرست
و نيز در داستان پذيرايي ماهيار از بهرام گور که به ناشناس به خانه او رفته بود، و او ندانسته شب دوش را با بهرام رامش کرده بود:
که من دوش پيش شهنشاه، مست / چرا گشتم و دخترم مي‌پرسـت
گل پرست يا کسي که مي‌بايستي به به گلستان خدمت کند، تا گل به بار آيد:
نگــه کـرد دستــان ز تخـت بلنـد / بپرسيد: کاين گل پرستان که اند!
مهمان پرست، يا کسي که در برابر آيين‌هاي دور ايرانيان از ميهمان پرستاري مي‌کند، در شعري در وصف انوشيروان:
به رزم اندرون، ژنده پيل است، مست / به بزم اندرون گرم و مهمان پرست
يا در شعر نظامي در پرستش خسرو از شکر سپهاني:
بپرسيــدش کـه تو مهمــان پرســتي / به خلوت با چو من مهمـان نشـستي؟

بت پرست، يا کسي که در بت خانه‌ها نگهداري و خدمت بت‌ها را مي‌کردند چرا که بت نياز به خاک روبي، نظافت، تعمير.... دارد! و اين شعر از داستان زال و مهراب است. هنگامي که مهراب او را براي رامش به خان خود فرا مي‌خوانده، و زال مي‌گويد:
نباشـد بـدين گـفته همـــداستان / همان شاه، چون بشنود داستان
که مامي گساريم و مستان شويم / سوي خانه بت پرستان شويم
***
با اينهمه گفتار، جاي براي براي گفتاري ديگر نمي نماند که آنچه که به پرستش و خدمت نياز داشته است پرستار و پرستنده اي نيز مي‌خواسته است. و آتش پرست لقب کساني بوده است که در آتشکده‌ها به پرستش و مراقبت آتش مي‌پرداخته اند، تا مبادا خاموش شود... و آتش پرست پاژ نام ايرانيان پيش از اسلام، يا پاژ نام زرتشتيان نيست!

کوهستان‌ها و کوه پايه‌ها ايران که نخستين مراکز زندگي ايرانيان بوده است. از نظر سرماي زمستان و تابستان و برف‌هاي سنگين و و يخ بندي‌هاي هميشگي و سوز بادها در اين زمان هم که همه وسايل گرمازا در دسترس هست، چيزي نيست که از ديده هيچکس پوشيده باشد. ايرانيان باستان زمستان را با نام «زمستان ديو» مي‌خواندند، و در کتاب «مينوي خرد» و نيز «ونديداد» آمده است که:
«زمستان ديو به ايران ويج. پادشاه تر(حکمفرما)، و از دين (چنين) پيدا است (است) که به ايران ويج 10 ماه زمستان و 2 ماه هامين. آن دو ماه تابستان نيز سرد آب، سرد زمين، سرد گياه، و بر آنان پتياره زمستان....»
و اين مربوط به زماني است که آرياييان هنوز کوچ به دشت‌هاي جنوبي را آغاز نکرده بوده اند... اما همين زمان هم در کوهستانهاي کردستان و لرستان هنوز جاهايي هست که در آن تنها دو ماه تابستان باشد، آن هم مي‌بايستي که در اطاق در بستر با دواج (لحاف) خوابيده، يا در بخاري و منقل، همواره آتش سرخ نگه داشت... و چنين بوده است که اگر آتش در روستايي خاموش مي‌شد... مرگ همه ساکنان آنرا به همراه داشت!
آتش هم، چنان امروز، با کبريت و فندک روشن نمي شده است. و در زمان‌هاي بسيار پيش تر از آن که سنگ آتش زنه نيز پيدا شود. آتش‌ها را از يکديگر روشن مي‌کرده اند. و نخستين آتش ها، از گدازه های آتش فشان برداشته شده است.
در سرگذشت ابن سينا مي‌خوانيم که وي روزي در دکان نانوايي کودکي را ديد که براي گرفتن قدري آتش آمد که هيزم خانه خود را با آن روشن کند. «پور يسنا بدو گفت: چرا جايگاهي براي بردن آتش نياوردي؟ کودک پاسخ داد: برخي خاکستر روي کف دستم مي‌ريزم و گدازه‌هاي آتش را روي آن مي‌برم تا گرمي آن به دستم آسيب نرساند! و ابن سينا از هوش آن کودم به شگفتا اندر شد، و وي را زير بال خويش گرفت و با نگرش و آموزش به او، از وي استادي بپرورد!»
اين کار حتي تا بيست سي سال پيش در شهرها انجام مي‌گرفت، و در روستاها نيز براي کمتر بکار گرفتن کبريت جريان دارد!
زندگي اجتماعي کم کم به افراد فهماند که بايسته نيست در همه خانه‌ها همواره از آتش پرستاري شود. تا آتش نميرد... که در هر روستا، يا شهر خانه اي را براي نگاه داري هميشگي آتش در نظر گرفتند، يا خانه آتش گذاشتند... و در اين آتشکده‌ها افرادي را به پرستاري و پرستيدن آتش گماردند... و اينانند که با پرستش آتش از آن نگاهداري مي‌کنند، تا جان و روان مردمان شهر و روستا از ديو زمستان گزند نبيند!
آيين نگاهداري آتش از زمان هوشنگ گرديد؛ و ويژه زمان اشورزرتشت نيست. و ايرانيان اين وديعه گرمي بخش و زندگي ساز را که نگاه بان جان همه جانداران در برابر سرماي سخت کوهساران بوده است، وديعه اي ايزدي دانسته اند که از سوي جهان آفرين به مردمان و جانداران مي‌رسد.

با توجه به آنچه استاد ارجمند گفته است و از شواهد وقراين برمي آيد‌:

"آتش پرستي به معني عبادت آتش بعنوان بت ، معبود و خدا نيست بلكه به واسطه اينكه آتش هم روشني بخش و هم گرمابخش و هم پاك كننده بوده و ايجاد آن در آن زمان براي مردم به سادگي امكان پذيرنبوده است، مي بايست از خاموش شدن آن جلوگيري ميشد پس در محلي و توسط كسي از آن مراقبت و نگهداري ميشد كه آن محل و جايگاه را آتشكده وآن فرد را آتش پرست ميگفتند .
متاسفانه هم دوستان در داخل و هم دشمنان در خارج ،ايرانيان پاك نهاد داراي خداي يكتا را به عبادت آتش و بت متهم نموده اند ."
دوستان بياييد با مطالعه كتابها - مقالات - جزوات تاريخي مستند و مستدل تاريخ و فرهنگ و آداب و رسوم خود را فرابگيريم تا هر انچه را به ما ديكته كردند نپذيريم .اهورا مزدا يار و ياريگر همه ايرانيان پاك نهاد باشد .