۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

اندیشه من

اندیشه من
*من بر اینم گر توانم
نگذارم که فتد بر سر زلفت خم غم
و
تو با پای گل آلود سمندت
در بیشه افکار من زار
چنان می تازی
خاک بی لایقی دوستیم
می فشانی به رخ من
*من بر اینم گر توانم
نگذارم که نشیند به رخت ای ماه
گرد غم واندوه و فغان از دنیا
و
توموج وش
چنان می کوبی سیلی سهمگین
به تن ساحل اندیشه من
من چه گویم تو چه گویی
من چه بینم تو چه بینی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر