۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

دوست دارم

باران را دوست دارم
نم نم باريدنش را،رگبارش را
خيس شدن را،خيس خيس شدن را
دوست دارم خيس شدن را در بالا رفتن از كوه
و
نم نم باريدن را تا به قله رسيدن وسرتا پا خيس شدن وچكه كردن قطره هاي آب از يكايك تارهاي موهاي سرم


دوست دارم برف را
بوران را
امتداد پايين آمدن دانه هاي آنرا ازآسمان
دوست دارم  راه رفتن در ميان برف،درميان درختان لخت وعور
دوست دارم فرو ريختن برفها را از روي درختان بر زمين
و فرو رفتن پاها در درون برف را
و لرزيدن دستها ورعشه كل بدن را از سرماي برف
ودويدن كبكها را بر برف


دوست دارم باد را
بادي كه ميبرد بوي تعفن لاشه هاي گنديده را
دوست دارم وزش تند باد را وحركت در خلاف آن، مقاومت و پيشروي در برابر ان
زمين خوردنها و از پس نرفتها را
كمك نگرفتنها و يك تنه جلو رفتن را


دوست دارم دريا،ساحلش، قرار و بيقراريش را
امواج سهمگينش را بر پيكر جانكاه ساحل
دوست دارم غروب را در ساحل آرام و نسيمي كه از دريا بوي خوش يار را مياردو سرخي شبق را
شنا كردن در دريا را ، در درياي طوفاني بدون هيچ دستگيري و يا با قايقي بي سكان و قطب نماو عبور از امواج و رسيدن به ساحل را


دوست دارم كوهستان را ،راههاي مخوف تنگ تاريك وباريك را عبور از تنگناها وكمرها را
بدون هيچ دستاويزي ، تنهاي تنها، صعود به قله وفتح هر چكاد را
دوست دارم تماس آخرين هور را در غروب با چكادهاو فرو رفتن را در پس آن

گلهای ریا

عندليب غم تنهايي من ،بر سر شاخه خشكي نگران
چنگ زنان نغمه سر داد
رسوا كرد
دل رنجور مرا
بي قراري وتب وتابم را
لرزش صوت حزينش
شهادت ميداد
مسموميت تن از سم چگر سوز فراق
دوري از مهرو وفا
دوري از عشق و ولا،
دوري ازشور و صفا
ترك روي لب وخشكي اندام صدا
گفتگو ميكند از شهر بلا
سرزمين گلهاي  ريا

بوی خاک

بياد آر، شب راكنار ديوار
دل خسته ،چشم خفته
ناگهان باد وزان برسد از راه
پنجره كومه را
آري باد در هم بشكند
و سه تارباران
شروع به نواختن كند
خواب از چشم بيرون
وخستگي از دل هم
بوي خاك نمناك كوچه
مشام را بنوازد
چه دوست داشتني است اين شب
و
بوي خاك نمناك باران خورده .