۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

گلهای ریا

عندليب غم تنهايي من ،بر سر شاخه خشكي نگران
چنگ زنان نغمه سر داد
رسوا كرد
دل رنجور مرا
بي قراري وتب وتابم را
لرزش صوت حزينش
شهادت ميداد
مسموميت تن از سم چگر سوز فراق
دوري از مهرو وفا
دوري از عشق و ولا،
دوري ازشور و صفا
ترك روي لب وخشكي اندام صدا
گفتگو ميكند از شهر بلا
سرزمين گلهاي  ريا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر